نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





پسر بچه ای که عاشق بود

 یه پسر بچه ای بود که وقتی 8 سالش شد عاشق دختر محلشون شد! میخواست بهش بگه دوسش داره اما روش نمیشد! گذشت بعد از چند روز پسر بچه به همسایه پایینیشون که با اون دختر دوست بود گفت که بره به اون دخترک بگه دوسش داره. پسر به دختر همسایه گفت بهش بگو من دوست دارم ، تو دوسم داری؟!

 

خلاصه دختر همسایه به اون دخترک گفت و دخترک گفت آره! پسر این قدر خوشحال شده بود که نمیدونست چی کار کنه. هر روز پسر و دختر پشت پنجره های خونشون واسه هم بوس میفرستادن و همدیگرو میدیدن.

حتی وقتی پسر از خونه میرفت بیرون، با شنیدن صدای در خونه دختر زود دم پنجره میومد تا پسرو ببینه. خلاصه اینا خیلی به هم وابسته شده بودن تا روزی که پسر به مسافرت رفت و بعد از یک هفته برگشت. وقتی برگشت دید خبری از دختر نیست. یکی از دوستای پسر به او گفت که دختری که دوسش داشتی از این خونه رفتند...

همونجا پسر زد زیر گریه و خیلی ناراحت شد...پسر یک دوچرخه کوچک داشت که با اون تو کوچه و خیابونارو میگشت تا دختر رو پیدا کنه اما موفق نشد. بعد از 5 سال یک روز پسر دختر را در خیابان دید و ناگهان گمش کرد ولی مطمئن شد که دختر در همان نزدیکی زندگی میکند. گذشت بعد از 2 سال پسر و دختر که حالا بزرگ شده بودند همدیگر را در کوچه ی مدرسه دیدند. پسر دنبال دختر رفت و خانه او را یاد گرفت. نامه ای برای او نوشت که روی آن فقظ یک عکس شمع و قلب بود و زیر آن شماره خود را نوشت. و جلوی در خانه دختر انداخت و دختر نامه را برداشت و داخل خانه رفت. دختر زنگ نزد و پسر همچنان گوش به زنگ بود. چند سالی گدشت پسر حدودا 16 سال داشت که هم سر کار میرفت و هم درس میخواند. پسر در سر کارش بود تا یک روز دختر به او بعد از چند سال زنگ زد و گفت فلانی؟ پسر گفت خودم هستم ، بعد از معرفی و صحبت و وقتی همدیگرو شناختند با هم قراری گذاشتند. پسر کادو به دست رفت سر قرار و این دو عاشق دوباره به هم رسیدند...

بعد از یک هفته دوستی مجدد وقتی پسر از کوچه ای رد میشد دست دختر را در آن کوچه در دست پسری دیگر دید که گویا با یکدیگر فامیل هستند و قصد ازدواج دارند... پسر هم یه نیم نگاه به چشمان دختر انداخت و رفت و دیگر همدیگر را ندیدند. عاقبت آن دختر از بند رفت، رفت و با دلدار دیگر عهد بست. تنهایی پسر همانا ، شکستن و خرد شدن پسر هم همانا. اما الان پسر 19 سال دارد و عاشق هیچ کس دیگر نیست جر یک نفر که آن یک نفر از دوست داشتن پسر خبر ندارد.........


[+] نوشته شده توسط shima در | |







love

ajie nazam doooset daram   ghade ye donya

 

aji 1000000000000000000000bar mibooosamet

ILove YOU ajijooonam


[+] نوشته شده توسط shima در | |








[+] نوشته شده توسط shima در | |







tahala didin

 


[+] نوشته شده توسط shima در | |







ghalbe shekastam


[+] نوشته شده توسط shima در | |







jigar


[+] نوشته شده توسط shima در | |



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد